خاب نمی گیرد دست ها به زیر سر

زن از بلندی درخت تر بود    کوتاه بیاید

از در خنده هایی که _ به بند انداخته سینه _ سفید می زد حملش 

از ماسه های ترخیص      تا به ملک بعد از مدی      

هر این وقت انار بدهد

به عدد وخامت فر های در آستین   _ دانه شمار بزن به دیواری _  بخوابانم

آهای ملک حشرات آبی     دم دراز داری به شر پا کنی

از به هم ریخت وضع ظاهری   در تقاطع آرنج ها     روی تاریکی خواستنی  

بازی انگشتانم باش

فکر من می کند

روی آنها مزرعه ای به تو بدهم          پر از گاوهای نرینه سر

 

سه ساعت از ماه

 zan

حوّایی از زمین بلند         به خواب رفته ای مرد          

رفته تن     تنا تنش تنا تنم تا رفت       به هم بیاورد

پشت دره ای که از پی اش کرده اند

سردش شده  در قایقی که از خانه می رفت  کالی ماتا را بگوید زود راه بیفت          

حلقه های دماغ  به هر پره   قرار کندنشان قرمز بود 

آگ       درهم بارگی را ته برد با چند قلپ آب رویش

بر همِ من !

چم چن چنا چن چنانم تا هفت دور تا   دو رفتگی را  

از بودای به خلخال گرفتار آمده

چیز های که نیفتاد     به دار  بزنم

اهل تو می شوم

کسی نبیند   بچین لای تیتر های سفید

از خیلی خوب به هم می خورد    

فکرش    این جوری می آید   به سبک کلی پارچه سفید

 

سنبله روز هفت

دم از باله ی دست خوابی

از احکام تخلیه قابل احترام به لا     و لا تکان غیر

از این نباشد عقد بست تا نسل سیدش را زیاد به بیند می شاشد

کجای رفت ایست داده به کشی دن گردن هر چه تند پنجره کرده تاریک

باد می زند        حتالموت     از شرقی جهنم به روابط خطی در شتاب ریل ها ی کرده داغ

رد شو در بسته گی باز قرمز نیستی وضعیت کرده تمام بسیط رنج

هر چه گوس فند باشد آرام     نتوان خوردن در هر وعده علف 

به خدمت لباس را شما    صدا مع ذرت فراوان        کاغذ بده       برا خوردن

از بزرنجی شکر     در محدوده ای  با شرایط خاص ماوقع لب ها

کجاست سمت  بالا آب     در حق من ریش در آوردی در مقام اولاتر

اولاد تو به راه گشایی کار های غنی شده    تغیرم در رفت رود و صحت البی

 

 

به لندنی دور تر تر

در جای کدام رفتن ایست آده ام و تماشا نیستی رو به روی لندنی چند آفتاب ندیده

گذر آمد میلی بلند به تنگی دره ها نمی شوی مییییییییییییسسسسس یو تا نرفته

ریل های بلندی بسته به سینه قفس جهانی را تن کنی من در آورد

دیدن تو واجب شد با شعاع آخر دایر از قورت باغه ای سبز چشم گوش کر برای ماده

خارج از انته ها تو به خشک در بخش آخر تر واسطه گری گریز به گذر برف خورده

پا دارد به جهت گیری میل فارغ بیاد       ورم گیر     با ستم

دربافت تازه ی ماهی به فاصله هر چه می خورم خار است  مهیب

سردی گرفته پاپپپپپپپپپپپپپپ های که بفرست آده ای و درد نمی خورد

بو

می آید

هر چه معده دارد بسته گی همی اثر با اشاره دراز انگشت       برگیرم

شرایت هر آیتی که بیارد    چشمش را نمی خورم