در جای کدام رفتن ایست آده ام و تماشا نیستی رو به روی لندنی چند آفتاب ندیده
گذر آمد میلی بلند به تنگی دره ها نمی شوی مییییییییییییسسسسس یو تا نرفته
ریل های بلندی بسته به سینه قفس جهانی را تن کنی من در آورد
دیدن تو واجب شد با شعاع آخر دایر از قورت باغه ای سبز چشم گوش کر برای ماده
خارج از انته ها تو به خشک در بخش آخر تر واسطه گری گریز به گذر برف خورده
پا دارد به جهت گیری میل فارغ بیاد ورم گیر با ستم
دربافت تازه ی ماهی به فاصله هر چه می خورم خار است مهیب
سردی گرفته پاپپپپپپپپپپپپپپ های که بفرست آده ای و درد نمی خورد
بو
می آید
هر چه معده دارد بسته گی همی اثر با اشاره دراز انگشت برگیرم
شرایت هر آیتی که بیارد چشمش را نمی خورم
دیدن به انتهای ایستاده ای که هر چه می می رمت نمی آیدی نیست که چشمهایت به شرایطی از جنسم عادت نبرده بود. می آیم آیدت باشم. به سالی مسافتی مسافرتی ساعتی که نیستی ام تمام شد تنت را. می سوزم اما خاکستر نمی شوم...
از خوب است است
سلام ..خواندم...متشکرم
سلام بر دوست! در مواجهه با کاری چنین من می گویم من مخاطبی نا متعارفم شاید چیزی ذدستگیر آمد من احساس می کنم با موقعیتی آبزورد مواجه ام این که نحو جملات به هم ریخته را من می توانم برگردانمشان به اول درستشان کنم اما گمان نکنم کار عاقلانه ای باشد همین گیح خوردنها و مست لایعقل بودنها گمانم متن را راه انداخته اند اما اینن ریلها سطر هم نمی شوند من سر چیزی در بیاورم خوب خیلی ماه! اینجا همه مغشوشست یا راوی این گونه خواسته همه جا را به هم زده خورده بالا بیاورد چیزی که شعر عاقبت اما نشده نشده من دستم بگیرد ببردم تا لذتی از سطری از وقتی که پاشیده در سطور من لندن نمی بینم برف نمی بینم اما لندن می بینم فقط حرف و برف می بینم هم حرف! یه خورده با ما به از این باش! شاد باشی
خانم کشمیری سلام / بابت لینک ممنون
سلام /
ممنون از بابت لینک
و نام که دور افتاد .... کتابت مزین گنجه ما شد
لیست کتاب دوستان در وبلاگی به خون .... شاید
خواندم و استفاده ای شاید در چند سطر بعد
سلام
اگم یه چیزی بنویس که ما هم بفهمیم دادا!!!
سلام / ممنون
سلام من در دو وبلاگم (پاشیلی ها و واگویه ها منظر شما هستم
سلام
خوش حال می شوم سری هم به ما بزنی
چی به سر این زبان آوردی آش و لاشش کردی حالا من چطور تشخیصش بدم بایدئ هویتش رو با آزمایش ژنتیک آن هم اگر مانده باشد به دست بیاوریم طفای چطور هم کشته شده! تا بعد
سلام * کم پیدایی از بی معرفتی نیست همیشه * دمخور کتاب تان بودم که دوست عزیزی دادش به من * مفصل بحث کردیم راجع به آن که دوست داشتم ای کاش کمی تنگ تر بودم آنقدر که دست کم خلاصه ای از آن را می نوشتم برای تان مفید بود شاید * بیشتر خواهم خواندتان
خیلی خوش به حالم می به شوی در نویس کنی نوشته را به فرست دادن
با اینحال که معنی کامنتی که برام گذاشتی رو نفهمیدم ولی از شما ممنونم .
پیروز باشید
راه و روش از دو چیز ترکیب شده : فعل و ترک و این دو به منزله دو امر متلازم و یا خور متلازم به شمار می آیند.
دوستت دارم . دلم برات تنگ می شه.
چه گونه ترک از دل تنگ کردی به چه لازمه خوب فعلش را نمی شد نیاوردن
سلام..
فکر میکنم اگر تنوع بیشتری به کلمات تان بدی بد نباشد..
خوش باشی