زمین از کجای مرده ات پر از لرز تن تو
هر روز به روز می شود
جا به جای سر و تشت از تنت
آید است در وقت های خوش سر از دیوار زدن به جن خابی ده از شکاف
رها کن پوسته
به خاهر مادری کلمه
جا از به جایت جایی است جایم دهد جوان از جاداری جان به گیر
چنان که چار چوبی چنار هیچ نه داند
چکانی دنی چون تپانچه چار سو ها را چاره نمی تواند چار تا کند از بی چاره گی
هر چه گاز می زند سیب می شود حلق
با تمام بوی تن مانده ی عصر
نمی آید هیچ در برابری
میله های ثابت
چی خاب می بی نی تنک ام من اکم
از تنگی می بی ند خاب قد بلندی را
ریش گذاشته شیرین از انبوه پیری دست ها
زود به رس
هوا برسد به رسانی دن مولوکول های دی اک سید شده
از چرخ هوا
جا دارد دستگاه تنفسی به کشد هر چه مانده تن ته دره
سلام در از اولی شدن حالی داشت برام حالی از به حالی خوش تر. به خواندن شود بیش وآیدم قدم به اینجا باز. سبز در سبز باشی
سبز چراغ اولی
تصویر..عکس..عکس..عکس..
بارش کلمات چ ..چ ..ج..ج...مثل همین خروس به دار شده
مخ شکن است...عذاب است...و البت که از متن به عذاب
نبشته شده هم همین تراود...در عذاب آفریدن که موفق است
این متنت..
دارم به ایمان میشوم که برای این ذهنیت هماهنگ ترین شکل نوشتن و شاید هم تنها شکل قابل نوشتن همین باشد و بس.
و قد بلند ریش گذاشته شیرین...من هم معتقدم که بن لادن چهره معصوم و شیرینی دارد.
با هندوانه
سلام . در این دادگاه زندگی / کاش به دستگاه تنفسم لحظی تنفس می دادم با کمی طناب دار
دست دار از بی داری به دار با کمی داد
سلام .. بازهم در همیشه خوانشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟