به هیچ جا قد نمی گیرد عقل در اندازی کند فکر به برد به شنی دن
همه چیه
همه چیز خوب است در داشتن تن که آرامم گیرد در خود و خواب کند
در دید برج های بلندی که بسته برای دست رسی دست
در به چین تن ها یی را نه باشد دور
تمام به تن می کشد کلمه و می انداختنی است
جانی در تن و آنه گی ام
دریا ایست داده نوک کفش هایت
جنوب را پایت بسته در سمت بی دارم
بر گرفته از شب پاره گی
ماه چندی لاغر تر نما می به بیند چی
پوسته جواب نمی دهد و خالی گرفته ام به در شد
باید شب از سر به رود به گذر
خاب را با چشم از خودمی دیده پر از صبح
در از یای بلند تن به تن تاب دارد
به گفته ی تب خالی لب ها
همه کلمه فکر نمی کند به می رد از رد چشم ها
تابه تا گیج می بی نی جهنم نزدیک داده
با ضعف من به هم با خورد
وقت پس رفته من رفته پس کند
راحت خیال چرا نمی شوی
خوش از هم پهلوی او
خدای نزدیک دو گردن در هم کشیده می داند
میل حرارت بلند از هم شد دهان دهان می گردد
گناه از واسطه ی جهنم برین نمی افتد به رین بیرون
تعدادی زیاد جای خالی خیال خام خالی است برجسته
در تقسیم ات جان به جان در دادن
همین جا شب باش در ما دو تا یقه دار
در قاطی ما هر چی خاهی می یابی
شعور از دست داده را
جای هر پا که به رود
بارها عقب از هر بار می بی نی نمی رود
روده از ته چاه خاند
شیتان گوش انداخت
مهر را به ماه او بسته اند دراز از طناب به کشی دن سید زنجیری
به بندد عقل اش آید
باز که ریش در آوردی می خاهی کشی دن ام
پس شب شو
باسلام
اگراشتباه نکنم اولین بار اسم شما و شهرت ادبی تان را از آقای بندری شنیدم.خوشحالم با وبلاگ شما آشنا شدم.
اوه شهرت ادبیییییی بی
سلام تا.کلام از نگاه تو می شکلت به ناب ترین زبانت که دل به بند گرفته تو را خجالت. می دوست دار تویی در من است چنان وچنین بیش که راهی دور باید شوم به جبرانش. باش تا سپاسی گویمت. ودر آرزو سبز تا هزار برایتم
سلام همشهری و همسایه گرامی به ما هم سر بزن
هم با کدام سمتی سایه
در باشد است این سر کشی دن
گود به نایت شدم از خواندنت . به وحشتناک سیستمی حالم به حالت خورد که برای تعادل دو نفر کافیست . از همه ات که دارم و اول بار نوشته ات می دهم
بابا خودم دونفری حالت به حالم خورده مرسی تم
سلام هم گله ای واقعا ً فرصتم کم بود برای همین این بار با روش منفور کپی پیست خدمت رسیدم .. ولی به زودی برای نظر دادن مجدداْخدمت میرسم .. به روزم با مطلبی تحت عنوان من مریم عمران مولانا مربع ناقص !! مطالب پیرامون اتفاق جالب جشنواره و چند شعر از عمران صلاحی و نقدی در باب چاپ مجموعه سنفونی روایت قفل شده [گل]
خونشد نمیدانم تا کجا.
در همه حال برات آرزوی موفقیت دارم.
چی بگم؟ بلاخره با چشمای خسته خودم رسوندم پای میز شب بیدارها! حرفم بالا نمیاد خیلی وقته...
خیلی وقته از بالا من ام نمی یاد
سلام هرمزگانی عزیز
وبلاگ بستک(جهانگیریه امروز) به روز شد.
از وبلاگ بستک (جهانگیریه امروز) دیدن فرمایید و نظرات خود را اعلام فرمایید.
ما به این اعتقاد داریم که:
نظرات شما راهگشای ماست.
سلام! آخ نه تو رو خدا نهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععع
خدا تو رو این همه نه
مواظب باش شاعر داری غرق میشوی توی تکرار خودت
دیر بجنبی جنازه ات مانده روی دست این همه شعر نگفته
زود اگر خانه تکانی نکنی از این همه اتوماسیون
دیر نخواهد بود ان روزی که مجبور باشیم برای مشایعت جنازه ی آن همه شعر بندر بیاییم
زنده بودنت را حتما بیشتر دوست میدارم
زنده بودن در آب های زیاد بندر حواس جمع را می خاهد
باشد امی
ممنون از لطف بی نهایتت
خودت می دانی که حرفی هم اگر بود از سر دوست داشتن و دنبال کردن خود و شعرهایت بود...
منتظر کارهای تازه ات هستم
به دنباله ات است که می برد خیلی خوش به حالمی