همه چیز مرتب است و بد است

خوبه که می شاشی و حال گاوات خوبه از یکی از تو داره تازه دم در می آد طبق ماه های خنک مرتب آب به خور  

کی صبح رو ساعت پنج تا خاب می بینه

متشکل از اسالتن      فاحشه نه بی نم

قصد هم نه کرده در باغ شما دراز شم با دست توی موها

و اجزای پیوسته مجرد از اینکه  

پاسگاه را برگ بریزد خاک شود در تکلیف روزی دیگر

استخانی وجه بود از کی

باز دارم به زمین فکر می بندم  به درازی ناف و خون مزه ی خاک

مادرم در آمده

جنبش کرده از ماحصل حواس پرتی

یواش

یواش تر

یواش تر تر

دارد تکان می خورد

از مرده ام چه می پرسی

بو از همه جا می آد

از همه ی من می ره همه چی

فکر می کنی بمی رد کنه

به تراش هر چه رسوا ی تر را تیز تر ای حَک کم

حک کن

در صبح اول پا شد

بر دارم می برند

و تاریکه

چشم های ریز را نمی بی نم

پیدا نیست

سرم را

پیدا نمی کنم

تا یازده برو

دو رَ می    فا    برس

سردمه

هیچ رگی از من نمی گذرد

استخان ها پیدا شده اند

چی فکر می کنی

می می رم  بعد از اون همه سنگ

کوه خوردی    هم تراز لا لا یا

پیدا شده

شبی شبیه

به پی چد بو از دماغ شغالی

زنی نه ای با یک پستان

فکر کانج حاصل تکان حامله ی سفید پوست والی است تن خور

درد انرژی ساکتی است ساکن نیروی که معطلی می کشد برای جا انداختن لذت و خاموشی در میان آمده میل درخاستی به عمل وارد شده شرط است در از باز نه یافت اطراف ایجاد شده محوری  بسط می خاهد به گیرد بیاورد در تمام سطوح فرا آمد درونی که چه در محرک پاسخ بیاید در هر چه کار آمد تری فضای آرام یافته تنش دهان خالی از دریده گی نمی یابد