متشکل از اسالتن فاحشه نه بی نم
قصد هم نه کرده در باغ شما دراز شم با دست توی موها
و اجزای پیوسته مجرد از اینکه
پاسگاه را برگ بریزد خاک شود در تکلیف روزی دیگر
استخانی وجه بود از کی
باز دارم به زمین فکر می بندم به درازی ناف و خون مزه ی خاک
مادرم در آمده
جنبش کرده از ماحصل حواس پرتی
یواش
یواش تر
یواش تر تر
دارد تکان می خورد
از مرده ام چه می پرسی
بو از همه جا می آد
از همه ی من می ره همه چی
فکر می کنی بمی رد کنه
به تراش هر چه رسوا ی تر را تیز تر ای حَک کم
حک کن
در صبح اول پا شد
بر دارم می برند
و تاریکه
چشم های ریز را نمی بی نم
پیدا نیست
سرم را
پیدا نمی کنم
تا یازده برو
دو رَ می فا برس
سردمه
هیچ رگی از من نمی گذرد
استخان ها پیدا شده اند
چی فکر می کنی
می می رم بعد از اون همه سنگ
کوه خوردی هم تراز لا لا یا
پیدا شده
شبی شبیه
به پی چد بو از دماغ شغالی
زنی نه ای با یک پستان
۲۰۶ پرتقالی ؟ !
وای چه گوگولیو باحاله فک کن .
بابات اینا
خووندم
مثل همیشه بود
فقت
می خون ام ات بر گشت می خورم ات...
تا بگردد خون همی رگ ها را
سلام به دختر گل و پرکار . و همیشه در قله های برفی . شعر ای تو عزیزم از نظر مفهومی بسیار تاثیر گذارند . و مفهوم زیبایی پشت شعر هایت هست . سبز سر بلند باشی و همیشه صعود در قله ها .................
قله منو برده
جالب بود ....استفاده بردیم .........ما نیز به روزیم هم
شعر دل نشینی ست...
روی دل مونده...
سلام
روی دل نه مونی
سلام! ابتدا ممنون از نقدت استفاده فراوان بردم به قول خودت مرسی تم ! راجع به کار خودت در کل خوب بودی اما گاهی توضیح دادی مثلا دارد تکان می خورد به نظرم باید در کلماتت اجرا میشد نه این که بگی ! این روزا زیاد تمرکز ندارم و گرنه بیشتر می نوشتمت ! بماند طلبت! شاد باشی
سلام
مثل همیشه جالب بود
مثل همیشه
سلام سارا جون من مریض بودم نتونستم بیام ادد بفرست
starsohelq8@yahoo.com
ها منم که گم بودم
اد شدی
زنگ ات هم می زنم هم
دل از تنگی ات ام
سلام عشق من من دوباره برگشتم بوسی من
واووووووووووو این همه بی تو از چی گذشت روز ها بوسک ات ام و لا غیر
-ها سلام مشتی عقر به خیر
-ها سلام فرشید چطوری اینطرفها
-مشتی کاسه بدست؟ کجا انشالله؟
-والله فرشید از خدا که پنهون نی از تو چه پنهون گوش تو بیار
خونه ی این مشتی کشمیری خودمون!
-خبریه مشتی؟
-ها داره خیراتی میده
-به چه مناسبت مشتی؟
-والله مناسبت نداره این مشتی دستش خیره، شده سر بی شام زمین بذاره از این خیراتش دست بر نمی داره
اگه خودش شکم گشنه زیر لحاف ببره خیراتش یادش نمی ره، فرشید می بینوم که تو هم کاسه بدستی تو که شکم سیری بابا!
-آره مشتی اما روحم گشنه است سر شبی از دخترش خواستوم پای دیگ برام دعا کنه می رم اجابتشو بگیرم منم ظرفمو آوردم(فرشید با اشاره انگشت قلبشو نشون میده)
-با این ظرف فرشید؟
-پس چی مشتی
-این که کوچیکه فرشید تازه درش کو ؟
-آره می دونم کوچیکه مشتی اما گفتم ساجده یه کاریش کنه بزرگ شه اون اگه دعا کنه اجابتش تو همین ظرف کوچیک هم جا می گیره
دیروز پای شعرش اینو می گفت
دیگ رو ساجده هم زده می دونه چطوری طبخش کنه مشتی
-ها والله
"هنوز گاهی فکر می کنم علاج این دل بیمار من تو کدوم دیگ خیراته دیگی که این نزدیکیهاست یاراون دور دورا گاهی خدارو همین نزدیکیها می بینم گاهی اون دوردورها، سر محله ی ما یه مسجد هست هر روز که رد میشم می بینم چند نفر لباس مشکی پوشیده جلو در خیر مقدم میگن به مهمونها به خودم میگم امروز هم یک نفردیگه مرد اونطرف کنار تابلوی اعلامیه ها همیشه جای یه عکس خالیه
دیروز که سرویس اداره از جلو مسجد رد میشد دیدم یه نفر از تو اتوبوس داره خیره به عکس من تو تابلوی اعلامیه نگاه می کنه"
امروز هم یک نفر مرد!چه آشناست این چهره برام
همه چی به خیر خوت ات چه آش پختی شد
چقدربرای لحظاتم لذتی که فرار نکرد از زیر دندان و جا انداختن من ..!
ناتوان برای ترک ولی واقعیت اینجاست چی ضرورتی داره که. این کلمات( مال تواند) .
سلام ساجده گرامی
شعر خوبی بود . استفاده بردیم
در اوج باشی
سلام خانم کشمیری.دوباره آمدم وباتاخیر.
جالب است ومثل همیشه جالب .
سربزنیدونظر.
آسمانی باشی وجاوید