عنوان یاد داشت زیر همه متن نوشته ها از بس زیاده ...

 در روز های که قصد مردنم برا روز های داشته مرده ام خاب دید صبح گرفته بی بند و بار دیالوگی دیگه نمی شه برا نیا لب ها کوفت ام شده که کفایت یک کفاره ی دور بستی است بی زنگار وقتی بیاد با کفش روز روز خوبی است در مسیر خط لباس زیر ها رسیده روز تری زبان کش پشت بارون چی خاب دید یار با باد سرو سری بسته در باژه گونی زمین با مصیبت باز خاب ام کن بی قدرت سنگ ها پر از فاقدام اینجاش اعلام علوفه ها واجبه  

 

 

 

دور ام ایستاده ای و دلم برای هیچ چیز میان مان نمی جنگد

باد تا تو هستم       هستم می گوید و می کشد کنار برو

از خیلی

زیر سایه  تو چتر بسته ام

بودی و محال که نیست

تابستان شود

بادبادک از بام بدوم

لوار هم باشد

سر انگشت کلاه بدهم چشم

بگیرد نقطه

پایین به کشد رقیب

بروم خیال خوش تنها من ...

می افتم

همه ی راه رفته

ظهر

بسته اند دستانم بی خود شکل

از خیلی زیر سایه

  

برداشته شده از دفتر های خاب ایده به بیست و چار روزی از اردیبهشت ماه سال هشتاد

 

 

از بس زیاده شد عنوان 

 

وقتی باشد من باشدی ام شور انگیز هر زهر ماری که از لندن خراب نه شده به میل من حالا گیج از دوتایی زمین چرخ نمی نمی زند  

 ویا هم

در تن جمع بسته شده مریض ام امامی با جماعت خانه نرفته

 

نظرات 12 + ارسال نظر
حسین شکر بیگی سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:16 ب.ظ http://sedaaa.blogfa.com

سلام! به نظرت راجع به این شعرت چی بگم خوبه؟

هر چی بلدی و در حق ام است
این قدر گند زدم یعنی ...

سمیه چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:34 ق.ظ http://jade_sahely.blogsky.com

گمانم از توصیف مه گرفته لحظه‌ها دست برداشته‌ای و یک کمکی شدی مثل آدمهای ...
بماند...
تا استاد چی بگه...
دیگه دیگه...

من سر به هوا حوایی ام که نه دارد به شود آدم

فرشید چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ق.ظ http://tanzkooh.blogfa.com

ثقیل بود اما از بعضی جهاتش لذت بردم .یکی دورام ایستاده ای و دلم برا هیچ چیز میان ما نمی جنگد و دیگر زیر سایه ی تو چتر بسته ام و چند جای دیگه .مفهوم لوار رو نفهمیدم و بعضی جاها چند بار خوندم اما افسوس
افسوس هم میوه رسیده تاسف است تا ما کالی یک ادراک رو بهتر درک کنیم
و تو .تا فهمیدنت ساجده هنوز راه زیاد مانده اما می آیم

فهمی ادن و جهات لذت
لوار باد گرم و سوزنده که در جنوب وزیدن خیلی دارد تابستان را

شاهده پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:18 ق.ظ

Likh likh kar deklo
Dekh dekh kar sojlo
Soj soj kar likho

امیر خالقی جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:56 ق.ظ http://bekhon2.blogfa.com

سلام و سپاس . سیاه می بینم ات نوشته به رشته های تنیده به پیرامون را پیراهن کرده .
از آنطرف می گویم / ما وارثان کدام فرهنگیم ؟؟؟؟

امیر خالقی جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:02 ق.ظ http://bekhon2.blogfa.com

سلامم به همین سیاهی شعر روزگارم و آن خال جنوبی
یک سئوال
ما وارثان کدام فرهنگیم ؟؟؟؟

اسلن فکر نه کرده امی

سیاورشن جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:49 ب.ظ http://siavarshan.blogsky.com

سلام ... ساجده !

ع.ر جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:16 ب.ظ http://short_poems.persianblog.com

سلام...
با یک شعر منتظر نظرتم...
وفق تر باشی...

موگ شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:18 ق.ظ

سلام

موفق باشی و خوش

باشد بهش به گو

داداجعفر(ساده) شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.lilaho.persianblog.com

سلام
زیبا بود
مثل حس یک کودک
من نخندیدم وقتی بادبادک ترکید
خواهرم گریه کرد
پسران همسایه هورا کشیدند
اما من به چه بهتی ....
شاد باشید وشعر
بروزم
منتظرت هستم

مرتضا پورحاجی دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:08 ب.ظ http://mortezahala.persianblog.com

موفق باشید.

لیلا سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:51 ب.ظ

سلام
پیدایت نمی کنم چرا توی این شهر؟

تا کجا به خاهی به بینم کنی خوبی استی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد