از برای آرسو روز به روز امی می به شود

 

 23 تا جمهوری بسته ام تک نفره

بی انجام  ریزنده ی درد

تجمع ابر است بر سر بندر

هی چی با همه چی من هم رهی نمی دهد

توی آرام نشسته ی من و سنگ        پر نمی شود پرنده   

باد بر ابر می خورد .

 

 

24 هم این که 

 رخت های خاب نه دیده مست اند

در ماهی یت جاذبه و تبادل دو تنی بخار کرده  

واقعیت کرده ای دارم با پوست کنده شده

در بازی ورق و عرق آورده

جز آن که به دیگری به گویی شب ام را نگه دار

تماس خاه با انگیزه ی سکوی ترانزیتی

هی جده هزار تایر از رد شدن ام سیر مسیر نمی شود .

 

 

نظرات 11 + ارسال نظر
عمو یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:41 ق.ظ http://www.pardiseshgh.blogsky.com

جبران خلیل جبران
هنگامی که عشق فرا می خواندتان
از پی اش بروید
گر چه راهش سخت و ناهموار باشد
هنگامی که بالهای عشق در بر می گیردتان
خود را در آن بالها رها کنید
گر چه در لابه لای پرهایش تیغ باشد
و زخمی تان کند
و هنگامی که با شما سخن می گوید
باورش کنید
گر چه طنین کلامش
رویاهایتان را بر هم زند
.............................................
تقدیم به شما دوست خوبم ... اگر مایل بودید به عموی پیرتون هم سر بزنید چشم براهتون هستم

هرمز نو دوشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:02 ب.ظ http://hurmuz.blogsky.com

سلام
از شعر لذت بردم البته مثل همیشه...پنجشنبه شعر نخواندی...گزارش آن را در هرمز نو بخوان....

سیاوش سه‌شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:04 ب.ظ http://www.airikan.blogfa.com

سلام
بهتر که خسته نمی شود جاده
رفتن باش همیشه .
من در رفتنم به خدمت
سربازی
خوش حالم ؟
شاید

آقای کلمه سه‌شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:39 ب.ظ http://sedaaa.blogfa.ir

سلام بر ساجده

دخترخلیج چهارشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:14 ب.ظ http://www.dkh.blogsky.com/

جالبه !

نسیم خسروی پنج‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:38 ب.ظ http://hasht.blogfa.com

خوا ندمت
به دشواری ی

محمد حسینی مقدم جمعه 2 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:40 ب.ظ http://ghaedegi.persianblog.ir

غزلیته
رونالدینیو
عرق سگی
با سه ترجمه شعر به روزم

بهشب شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:43 ق.ظ

خیلی صبح زود ه

دقیقن خیلی صبح زوده

ناما جعفری دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:04 ب.ظ http://www.koko61.blogfa.com

سلام بازهم مهربانانه...به ساجده ی عزیز....گاهی وقت ها که فکرمی کنم...البته گاهی وقت ها...می بینم آدم های بزرگ وکوچک زیادی درون کله ام، آمد ورفت داشتن...آدم های کوچک زود رفته اند تا شاید روزی برگردند وبرگرده من به تماشای ستاره ها بنشینند یا شاید بزرگ شوند ...بزرگترازبزرگ....اما آدم های بزرگ هم، زود رفته اند ...کله من یعنی ناما جعفری این قدرکوچک بود که آدم بزرگ ها درونش جا نمی گرفتن...به دیداری باز.تازه امیدوار

کتاب ات را نه دار ام
ممنون از یاد کردن
خوبی که ؟

مهدی قانونی سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:08 ب.ظ http://matarsak2005.persianblog.ir

سلام
راه مرا با خود می برد
با دوچرخه ای که ارابه خدایان است....
قبل از رفتنم می خواهم شما را ببینم – بعد تر در روستای پدری ام منتظرتان هستم.
یا کریم

حمید سهرابی چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:00 ب.ظ http://akharinpanjere.persianblog.ir

سلام. آخرین پنجره به روز است. همین را داشته باشید تا عرض کنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد