معتقد صفر

زای زاری من زا در درازای رد برف آب کرده شده از راه چشم 

گم باش

فایده ی بوسه در تعریف می کشد

با لب های کلفت میان دو ماچ

دیدن تو در یک دفعه است

در فرو انگشت ها انگشت     تو ام گرفته سینه مو

دست ام به زن     با ریتم استخانی سینه

فایده به خاه       با تند این تپش

کمی به شاش

شایسته درخت انگوری است که پشت نه دارد     

و من را سینه می زند

پر از خوش موی باز    در رهایی آخر بار سر در گوش و گردن

برجسته های تنی لخت

مدت عظیمی است در ما میانه شب را می چرخاند گرد

بر واحد ستاره و صدای بنز

و گرد صدای تفنگی ملول

نه بشنو

قرار احتمال بود تو به بینم     در چند صندلی بعد    

چشم انداخته ای      دو تا سیاه داری

دو تا خط به موازی از به هم

دو تا ما می برد از به هم

لای نفس های پوشیده از من ات از پوست ات

اعلام می شود     شب می رسد

و صبح یعنی چشم کم قهوه ای تو

یعنی عصرام نه می خفته در آرام جهت یقه

یعنی دل ام برای تنگ است

در ردیف صبح تر این جهت

ترکانده آفتاب    سمت توالت غربی .        

 

معتقد صفر به درجه ی توالت ام

از دسته سنگ های سفید و شکل قرمز بو 

 

عمومن اشتراک عظیمی است توالت

34- لندن را همی هم شایع افتاد نه میرم

روی پل آب ردام گیر   

مرده ی گوش ماهی در قاطی ایجاد ماسه سفید

می پی چاند در مدام

نیمه ی ظهر است      در لا درخت

کار دیگری هم دارد

قضیه را از هنگامی به وقتی شکم می رسد به نهم به ترس

زیر تر کمر گیر با درشت دانه تسبیح

میل به کشش باریک

ملاحظه ی افرادی است در مسیر دراز به هنگامِ

بست های خابی ده

دیوار کوچه ی تنگ توان چار پایی را می کشد به صدا

و حرامی روزی دیگر

تشت بزرگی آب داده شده  .