معتقد صفر

زای زاری من زا در درازای رد برف آب کرده شده از راه چشم 

گم باش

فایده ی بوسه در تعریف می کشد

با لب های کلفت میان دو ماچ

دیدن تو در یک دفعه است

در فرو انگشت ها انگشت     تو ام گرفته سینه مو

دست ام به زن     با ریتم استخانی سینه

فایده به خاه       با تند این تپش

کمی به شاش

شایسته درخت انگوری است که پشت نه دارد     

و من را سینه می زند

پر از خوش موی باز    در رهایی آخر بار سر در گوش و گردن

برجسته های تنی لخت

مدت عظیمی است در ما میانه شب را می چرخاند گرد

بر واحد ستاره و صدای بنز

و گرد صدای تفنگی ملول

نه بشنو

قرار احتمال بود تو به بینم     در چند صندلی بعد    

چشم انداخته ای      دو تا سیاه داری

دو تا خط به موازی از به هم

دو تا ما می برد از به هم

لای نفس های پوشیده از من ات از پوست ات

اعلام می شود     شب می رسد

و صبح یعنی چشم کم قهوه ای تو

یعنی عصرام نه می خفته در آرام جهت یقه

یعنی دل ام برای تنگ است

در ردیف صبح تر این جهت

ترکانده آفتاب    سمت توالت غربی .        

 

معتقد صفر به درجه ی توالت ام

از دسته سنگ های سفید و شکل قرمز بو 

 

نظرات 11 + ارسال نظر
عسل رز سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:22 ب.ظ http:// asaleroz.blogsky.com

سلام ساجده جان من بی دعوت امدم اما تو با دعوت رسمی از سوی من تشریف بیاور

بهشب چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:49 ب.ظ

چقدر احساس خالی شد

خوبی ؟ ۵ شنبه می بی نم ات شعر خانی ۵ شنبه آخر ماه

راز (رضا آموزگار) چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:05 ب.ظ http://elsecreto.blogfa.com

درود ... قشنگ بود و خیلی سخت فهمیدنی شدی ...
درست گفتم جملمو ؟

ها جملمو درست گفتی

موگ پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:31 ب.ظ

به این خسته گی ی ۵عصر که عجیب لذت داد شعرتان..خیلی راحت بهش نزدیک شدم...و کلمات اضافه خیلی خیلی کم دارد...و خوب جایی تموم شده...

ممنون ات بی خسته گی

امیر خالقی پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:48 ب.ظ http://www.kargar-iran.blogfa.com

رازناک شروع می شود ...
و بعد گم می گردد !
بخواهم سطر سطر بروم بسیار جا می ماند
خوب است
صیاد می گردمم و لای سطرهایت همیشه کلماتی مرا چراغ می شوند
درود کشمیری

با مقاله ای در کارگران اندیشه بخواندم

مرسی تم از کلمه کردن ات

ناهید سرشگی جمعه 30 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:06 ق.ظ http://nahid503.persianblog.ir

خوبی ساجده جان شماره ام را که دارید آمدید سر بزنید خوشحال می شوم فاتح کوه ها و صخره ها را ببینم

قربان ات ناهید امی عزییییز

فرزانه مرادی جمعه 30 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:52 ب.ظ http://ashika.blogfa.com

به سر در اوردنیم از تو نبودنی کردی و برگشت ها

آه ای سر از من تو در آوردنی تا باش ام ات مرسی تم تمام

ناما جعفری شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:56 ب.ظ http://wwwkoko61.blogfa.com

می دانم به خاطراین کارهیچ وقت من رانمی بخشی . احتمالا../ می توانم قیافه ات رادراین لحظه مجسم کنم...بایک فنجان قهوه؟ اما متاسفانه بایدبگویم به توخیانت کرده ام.دریک عصرتابستانی /شاید برایت جالب باشد... عصر که از خواب پا شدم روی تخت بودم؟ چطوری و کی رفته بودم رو تخت؟ ...راستی سلام ساجده

و علیک

سروش سمیعی یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:27 ب.ظ http://inland.persianblog.ir

زوزهُ زوزه ی نسلی از کسانی ست که حالا بی شباهت به کسان ما نیستند. شبیه حالای ما زوزه می کشیدند. ما که زیر دوش می رویم و زیر گریه می زنیم. زوزه می کشیم. ضجه می زنیم. ترجمه را سه روز مداوم به پایان راندم. به یاد شبی که با مانی محمدی و نیما راد و رحمت حسینی بودیم. ترجمه که تمام شد هذیان های من آغاز شد. بی قراری. ترجمه را برای حسین مکی زاده عزیز فرستادم تا در دیگران منتشر شود. حالا دلم نمی آید بخشی از آن را اینجا نگذارم. شعری که من را به ضجه زدن واداشت.
ساجده کشمیری
به خواندن آن دعوتت می کنم.
شعر هم می خوانم.
با احترام

هست ات ام

عسل رز سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:08 ق.ظ http://asaleroz.blogsky.com

سلام
تشریف بیاورید
کمی باهم عسل بخوریم

مسعود سام پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:16 ق.ظ http://neweshtanha.blogfa.com/

http://neweshtanha.blogfa.com/


سلام و ادب . به من هم عنایت کنید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد