سر از رو ریخته به ما کن اد

 

28- دایره ی خمر تو از حلقه ها می در گذرد

در تخت ها مرتب که باد می زند

و اصول پا شده ی شکل گردشی در دیواره ها تو آفتاب می اندازد

با گونه ای

عصر سوار بر عابر چرخ است در سر

به تکان و ما توان

دریده ی شب از چراغ های وسط راه می رسد    در رکاب

نمی شنوم جز باد بو تو

با جهت ما سوا به ما دو راه داشته باش     گرد

دوست ات تو داشته باش

با تلخ زرد رنگی روسری می سَرَد

می دَرَد از دو بازوی تو تنگ

به گستر

فراخی به فراخ نمی رسد وادی تشک      

تیغ در کش

سر و رو ریخته کند

فکر به ما کند -

 

از مج موعه ی دوم که در زودی برس اد با نامیه 

 

قِ یِ اَ دار و رار نه این بود هر چه بی نم تو بی نم