سه روز باد از سر دماغ

باهار با رنجش بوی ته ریش ها

شایسته ی برگرد ام می کند

برگرد پای نه شسته ی درد من است که کافر می شود به بلند

به امن

چشم های فاسله !     گوش کن باد است

رها آورده بود ام       

سر از آویزان

رنج برف است که می زند در نشان

تا اندوه زرد به شاشد در دانه های سفید    و

بلند ام نمی براند در مقام خاک

راه است کور

صدا کن

باد کن

کمین شو

واژه ی دیگر ام کمر کوه تو است به زبان تیغ

بوی چانه و دهان را همی گَردَم      تا دایره باز کند از مو

با ذات نه شسته ام

چه سرها که به گشته ام به گران

حاشا