یک تا بداهه به سل للا به

هر چه که به خاد و خار در آور کند به داشت کردن

و همه ام را بلند اندازد به نزد با کی

هستی من شکل در دهد ور به گیر به بالا پوش وبا نوش

تنگی سلسله کشی دنی دن دنی به باور داری هر مجابی جا به جایی

جوانی است

جان با کندی دن به سل لللابه عالی تم

تالم ته تتال تلی تن    ترازو وزینی می خواد  به باسکول انداخت تنی چند از

جویدم جوی دنی های به رشته رشتی های مقیم زیر کوه ستان های

که وا دارند

به زن دانی آوردن و نور دی دن  باید دانستی زیر ما شین چوپانی شرف یاب  شرف پاییده

آبی ده با می هزارگانی مانده ازگار   

گواری از حلقوم که زیرو روی می شد داری 

 به عکس در عمل شدن    مخاطم را به بینی میزی چیده شد

گرد گردی دن و گزارش

تولید ترکیدن   ترکی دیدن    تراکیدن   

تراشم شده تیز روی هر سه تا لوله  

با قصد بسته بازم      با فر مالی مایش     گاو زیان جن دار

به دباغی سر گذارم نه ایست   به ده با چار چراغی سرخ چشمک با پشمک پخشم می خورد

به حلزونی سنگین قانونی مرد با دسته خودکار نوک کلاه رو به آفتاب 

من یخمک خاست قورت از حنجره

با یعنی آنانی که خدمت بی کارم   آرم دارم  آرام ترم به گیری