پناه بر گاهی که چشم می بندی به دو باره باز

با اشاره دست به سمت نگاه کن می چرخم من در پنجره کلاه زردش را می بینم و نازکی رنگ رفته ی ماه داشت پشت آفتاب بیاد

-دیدم

- بعضی چیزا رو خوب می بی نی

- ها

- چه دورند

- نزدیک میشن 

- ماه دیگه

- داره صبح میشه

- دیگه چیزیش نمونده

لعنت بسیار بر بندر عباسی که مرکز دور شد ماست

- دور میشیم

- زمین گیج از بی دوتایی

- اگه یادش بره صبح کنه چه تو میشه؟

- انرژی از هسته ساقط      تو مثبتی با نیروی شمال و جنوب جریانی داری

- چه حرف های تازه

- مگه قبلن تکراری میزد

- قبلن نبودیم ما      با هم دیگری   

- ها نبودیم

سر جا می آید گیرانی دنی  

- اذیت شانه نیستم ؟ 

- نا اصلن  

زانو با حرارت وصل گرفته به چفت شانه سر از بازوی سفت لمس  همه چیز نهایت بسته گرفته

- حق با تو شد   بریم

- بریم

در مسیر خطوط دست ها نشانی خالی است خوش داشت از یافت کردن جا به جایی که تو سنگ بندازی

پیدا شود همه من در کلاه که سر می خارانی من شانه دارم بدم  

- این را چرا دست گرفته ؟

جواب نمی رسد  از درد سینه ای که تپش گرفتاری داده        تا بیاد

- هیچی

سرش بر می گردد و پوسته کنده تر از سیب های صبح افتادنی ام