به لندنی دور تر تر

در جای کدام رفتن ایست آده ام و تماشا نیستی رو به روی لندنی چند آفتاب ندیده

گذر آمد میلی بلند به تنگی دره ها نمی شوی مییییییییییییسسسسس یو تا نرفته

ریل های بلندی بسته به سینه قفس جهانی را تن کنی من در آورد

دیدن تو واجب شد با شعاع آخر دایر از قورت باغه ای سبز چشم گوش کر برای ماده

خارج از انته ها تو به خشک در بخش آخر تر واسطه گری گریز به گذر برف خورده

پا دارد به جهت گیری میل فارغ بیاد       ورم گیر     با ستم

دربافت تازه ی ماهی به فاصله هر چه می خورم خار است  مهیب

سردی گرفته پاپپپپپپپپپپپپپپ های که بفرست آده ای و درد نمی خورد

بو

می آید

هر چه معده دارد بسته گی همی اثر با اشاره دراز انگشت       برگیرم

شرایت هر آیتی که بیارد    چشمش را نمی خورم