خاب نمی گیرد دست ها به زیر سر

زن از بلندی درخت تر بود    کوتاه بیاید

از در خنده هایی که _ به بند انداخته سینه _ سفید می زد حملش 

از ماسه های ترخیص      تا به ملک بعد از مدی      

هر این وقت انار بدهد

به عدد وخامت فر های در آستین   _ دانه شمار بزن به دیواری _  بخوابانم

آهای ملک حشرات آبی     دم دراز داری به شر پا کنی

از به هم ریخت وضع ظاهری   در تقاطع آرنج ها     روی تاریکی خواستنی  

بازی انگشتانم باش

فکر من می کند

روی آنها مزرعه ای به تو بدهم          پر از گاوهای نرینه سر

 

سه ساعت از ماه

 zan

حوّایی از زمین بلند         به خواب رفته ای مرد          

رفته تن     تنا تنش تنا تنم تا رفت       به هم بیاورد

پشت دره ای که از پی اش کرده اند

سردش شده  در قایقی که از خانه می رفت  کالی ماتا را بگوید زود راه بیفت          

حلقه های دماغ  به هر پره   قرار کندنشان قرمز بود 

آگ       درهم بارگی را ته برد با چند قلپ آب رویش

بر همِ من !

چم چن چنا چن چنانم تا هفت دور تا   دو رفتگی را  

از بودای به خلخال گرفتار آمده

چیز های که نیفتاد     به دار  بزنم

اهل تو می شوم

کسی نبیند   بچین لای تیتر های سفید

از خیلی خوب به هم می خورد    

فکرش    این جوری می آید   به سبک کلی پارچه سفید

 

سنبله روز هفت