بی ساکنی ماست گفته مان در چشم مه دی که دورم نشسته -منو من خودتم

به جهنمی که نیامدی    همه چیز آمد و شد     تو نیامد

ترافیک به نیامد به وقت کمک می دهد بردن

جای نروم پرت شوم     قیافه در شرط اول نیافت کمک است

کلمه پایین می آید زیر به زیر هم ( در این جا نوشته در باریکه صفحه مجله افتاده )

در تنگی حاشیه

بسط خوبی دارد در دایره ی بی گفت مان

فرض بر می دارم در جور نیامد

همه چیز در جای صندلی کار است      تکان نه خور      دریافت تو      گذر شد وقت است

چه می شود سه پوردن دیگر نیامد به خاطر

در از وقت دیگری بلند

دست گیرم به واجد شرط  یک ساعت رفت به امد نه شُدَت

کاغذ نمی رود از من    در واقع به احسان می پردازم     از چشم دزدی تو رفته

نه می رسد و بازم در تنگ نا    نه نایم در می آید    نه خط بطلانی می کشد از وجه تو

مگر می به شود باز رفت از رفته گی

نمی آید است      تا به خود ادامه نه گیرد  تا می شود

از برای مه دی جلی لی در ایستگاه قطار بی ساکنی ماست یعنی گفته مان به نوزده روزی پنجم ماه هشتاد در پنج سال