به داهه تا قبل از رفت از سر بندر

در ازدحام روز اولی ته ات را گشاد تر به گیر در باور اینکه

مرده ما مرده تر از مرده شماست

به تریاکی چشم ها یش

خم شده تا به تای اول تا

به تا نزدیکتر با پنبه ی گوشت

چه قدر دراز به کشم در نعمت های زیاد قبرستان

برسی ازپشت مشتی آدم

نوشته کرده ای  پایم را روی سنگ نکشم

می کوبم تا گوشت/ بریزد/ بگیرد استخان هایت / استخان پایم

باد شب درازی راه انداخته در کج تابی ماه به هم خابی می آید در

صبح بازوهایت

قبر موج که بر دارد دردلم خالی بند از در بندر می زند