زمین از کجای مرده ات پر از لرز تن تو
هر روز به روز می شود
جا به جای سر و تشت از تنت
آید است در وقت های خوش سر از دیوار زدن به جن خابی ده از شکاف
رها کن پوسته
به خاهر مادری کلمه
جا از به جایت جایی است جایم دهد جوان از جاداری جان به گیر
چنان که چار چوبی چنار هیچ نه داند
چکانی دنی چون تپانچه چار سو ها را چاره نمی تواند چار تا کند از بی چاره گی
هر چه گاز می زند سیب می شود حلق
با تمام بوی تن مانده ی عصر
نمی آید هیچ در برابری
میله های ثابت
چی خاب می بی نی تنک ام من اکم
از تنگی می بی ند خاب قد بلندی را
ریش گذاشته شیرین از انبوه پیری دست ها
زود به رس
هوا برسد به رسانی دن مولوکول های دی اک سید شده
از چرخ هوا
جا دارد دستگاه تنفسی به کشد هر چه مانده تن ته دره
|