یک تا بداهه از سر شب پر رکاب

در تعریف کلمه آن قدر می آمد ام که پا در رکاب ام می کشید همی چرخ

همان تور که نمی بی نی        

چرخ به خورد شد ام تا پا گذاشتن در رفت و آمدن دهان های باز

نمی شنوم جز بادی که دهان را کج اکی میل دارد می خورام

به تنه

به جهت ما سوا به ما دو راه داشته باشیم گرد در آخر سر سر آمد و ما یحتاج شکم

هنوز ام کمینه       تا کفایت را کلمه به لا کام  ته به زند

عصر است سوار بر عابر     چرخ است در سر      در تکان و ما توان

دریده ی شب از چراغ های وست راه می رسد در خنده گی نیمه ماه

بر می گرد ام در لب و زاویه های سیاه  با رکاب روی ۸۰ تا ۵ درجه