شب بود در اول

نمی افتاد بر ام به داری

ما از این گشته روز  

دیگر روز است

دار ام اذاب از چشم      تو به گیری

با پدر بزرگ ات که می شدی

نه هایت داشتن یک ساعت اشرافیت در لگن است