از اعتقاد پایین تر پنجره شب است
بی از هر چه هنگام از برابری نوکی
سه شنبه ی کلاغ می رسد
بی سیاهی چشم
چمن پا می گیرد از روی هر چه اعصاب می گذارم
زیر سرد آب دوش
می رود
و خاب دارد هر چه درشت به ترز دانه های ریزنده
سمت سوراخ
سو سک ها را کف آب می شورد
پای لیز حمام
رحم ام می شود
مشغولیت از بعد خیابان سمت سیتی سنتر ذهن گزاف اندوه سنگی است
که پایم را بر نمی دارد
آفتاب تاب برداشته
بی چاره گی تو ام ملال انگیز
با انگیزه ای درست از حسابی در
مدار 75 درجه چرخش زمین
و آرامی گیره های مضاف الیه
نقش قانونی جر می زند در بعدی پیدایش
به رس
به چگالی روح بز و در صدی اضافه برا خاندان ال و بل
لندن هنوز دور است
با پرواز بعدی
در من مرد و با مرده اش خابی دم و دم نیاورد
در بستری خاموش
بار دار شده
به تعداد شکم های عالم
وا خدای رگ برگ ها و جا به جایی سرد هوا
تنگ شده گدازه های از هر چه یاد امی بالا آمد
دراز سمت قبله
نمی زند ضربه به رگی دراز پی چی ده از ساق
دقیقن دو تا گوش داشت
پرده دار
و مو هم چنان می روید از همه جا