در بداهه چه خاب

در آمدی بر شکم بر آمده

بوی ریزش از دیواره های رحم می (آیت) دهد

 

به دو آسمانی خدای شب خاب نمی گیرد در بی بستری

دهان به وسعت گرفتن جهان باز مانده

جا به گیر برای تمام پدران به وقت

پی گیر باش

لا به از لای سگی مرده تر نباید توانست مریض افتاد در حالتی

تخت خیال

وقت مفرح ریزش انحرافی کیسه

لخت آب در جهتی سوق می گیرد چاه

از بالا نگاه چار ده تایی تمام رخ

نشیمنی است به خود کرده

دست به ده آب

هلوپ هلوپ

هل تسمعین ما فی بطنی

سر بر دست می گیرد     

 

 

نظرات 16 + ارسال نظر
شهرام پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:22 ق.ظ http://www.shahramclub.blogsky.com

سلام همشهری وبلاگتو اینجا دیدم (تو لیست بلاگ اسکای) گفتم ارز ادبی کرده باشم. با ارزوی موفقیت

امیر پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:26 ق.ظ http://golayepune.blogsky.com

سلام وبلاگ قشنگی داری
من نفهمیدم خاب توی اینجا چه معنی میده
با تبادل لینک موافقی

سیاورشن پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:05 ق.ظ

زیبا !

یک کلام

مازیارنیستانی پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:17 ق.ظ http://neyestani.blogfa.com

خواندم

فقط

موسا جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:19 ق.ظ http://zehneziba.blogsky.com/

سلام
لینکی که هنگام گذاشتن کامنت در قسمت وب سایت توی وبلاگ من گذاشتید یک وبلاگ دیگه رو از شما باز می کنه ! یک وبلاگ در سیستم بلاگفا با مطالبی متفاوت با اینجا !
برای من عجیبه !... برای شما چطور ؟



مهدی اخلاص مند جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:04 ب.ظ http://banderekhoobom.blogfa.com/

سلام . آمدم برای خواندنت . و خواندم . هستی پیروز و باشی ...

از می به خوندنت مرسی تم و تو هم باشی پی روز

بابگ صلیمی ضاده شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:49 ق.ظ http://takht.blogfa.com

شما مگر مال مشهد هستید ؟
اگر به سرتان زد به وبلاگ من سر بزنید !!

خبرنگار شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:11 ب.ظ http://4130.blogfa.com

چه عجب یه شعر تازه از شما خوندم....

[ بدون نام ] شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:24 ب.ظ

سلام سارا جون بلاخره شکست ته ام http://gonjeshkakeashemashe.blogsky.com عزیز می خونمت سه شنبه با کتاب می بینمت تلتم که قطع شده شماره تماس برام بذار اوکی فدات سر بزن

کجای گنجیش ککم تا سه شنبه بوس بوسک

موگ یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:46 ب.ظ

من فقط میتونم بگم اونقد عالی که بی نظیر.

از تو این نمی رفت گفتن به این بداهه که شکل در ادا در آورد دارد

مونا زنده دل یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:44 ب.ظ http://untold.persianblog.com

صد بار گفتم بچّه را در خانه های خالی نگذار
در پنج ِ عمودی
که می رود بالا که ...
.
.
.
به روزم

مهدی جلیلی یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:53 ب.ظ http://vaje1.blogfa.com

از این که هنوز هم می تونم تازگیهات رو مرور کنم خوشحالم اما بیماری امانم رو بریده اگر تهران گذرت افتاد حتمن خبرم کن گفتگویی دوباره با تو باید داشته باشم این بار به عنوان یک روزنامه نگار اخراجی
منتظرت هستم

حسین شکر بیگی سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:15 ب.ظ http://sedaaa.blogfa.com

این شعرتو لطیف تر یافتم شاید مادرانه تر نمی دونم ولی حسش خوب بود نشست در من

افسانه سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:53 ب.ظ http://kouhandgod.blogfa.com

هل تسمعین ما فی بطنی ... این جمله عمیق است جدای از واژه های دیگر می تواند باشد اگر ....
شعر را خواب برده است ...

بیدار کرده واژه برای شنید
هل تسمعین ...

موگ چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:12 ب.ظ

شما چرا فکر می کنی نظر من (ادا)درآوردن است؟؟؟؟؟

من از این شعرتان خوشم اومد و نظر واقعی م رو نوشتم..این کجا ش (ادا)در آوردن است؟؟؟

آیا باید به دروغ میگفتم شعر بدیست؟؟ و اگه میگفتم شعر بدیست اونوقت به من میومد؟؟ و ادا در آوردن نمیشد؟؟

جز من دو نفر دیگه از خوانندگان همیشگی شعر های شما هم از این شعرتان تعریف کرده اند..پس چرا نظر اون ها (ادا)نیست؟؟و فقط نظر من (ادا)ست؟؟؟

به هر حال ..من باز هم میگم این شعر شما زیبا وغافلگیر کننده و عالی ست از نظر من...

فقط خواهش میکنم دقیقا به من بگید کدوم قسمت از این نظر اداست میخوام بدونم تا رفع سوتفاهم کنم.


من کار خودم را به گفتم ادا در آور بود نه نوشت کرده تو از نظر دادن
من در نوشت ادا در آورده بودم شبیه خودم
این قدر خرج اعصاب

موگ پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:43 ب.ظ

۱/من قبول دارم که منظور شما را اشتباهی به نظر خودم ربط داده بودم...
۲/ولی شما به جای اینکه به من بگین این شعر تان چیزی جز ادا نیست میتونستین بپرسی که چرا به نظرم این شعر عالی ست؟؟؟
تعدادی از شعر هاتان (قبلیها) کاملن مکانیکی بود....بدون احساس خاصی...شکل نوشتار شما طوریست که راحت (خودآگاه یا ناخودآگاه) به دام ماشینی سرودن می افتید...

و این بعد از مدتی به خصوص برای کسی که مدام شعر های شما را دنبال میکند ناخوشایند و کسل کننده میشود...

و انگار شما در ابتدا نشسته اید (فکر)کردید که مثلن در مورد فلان چیز و به صورت مثلن از نقطه الف به نقطه ب رسیدن را
به شعر در بیارید..خب این یعنی اول فکر شعر وبعد شعر...

در حالیکه همانطور که خودتان گفتید این شعر تان را به صورت

(بداهه)گفتین وبه نظر من این یکی از نقاط قوت این شعرتان است...این شعریست که اول خودش آمده...وماشینی نیست

...و پر احساس است..وهیچ احساسی به زور به آن اضافه یا کم نشده..(البته همه این ها نظر من است و شما هم میتونید اون رو رد کنی..ولی این خوانش من از این شعر شماست ..و به من (خوانش من) هم هیچ ربطی ندارد که شما این شعر را برای ادا در آوردن نوشتی یا هر چیز دیگر)

همانطور که خواننده حق ندارد احوالات نویسنده را (آدم خوب یا بد بودن را) باخوانش متن شاعر مخلوط و قاطی کند..پس شاعر هم حق ندارد خودش را به متن سنجاق کند و به خواننده بگوید که مثلن منظور من از این کلمه این است یا آن است ..

و اینکه امید دارم این وراجی طولانی در خرج کرد اعصاب نباید بیشتر شود..

و باز اینکه منظور من از مکانیکی بودن تنها در مورد تعدادی از شعرهای تان است..
واز که دیگر هیچ..همی ن.



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد