-
خاب نمی گیرد دست ها به زیر سر
دوشنبه 26 تیرماه سال 1385 04:17
زن از بلندی درخت تر بود کوتاه بیاید از در خنده هایی که _ به بند انداخته سینه _ سفید می زد حملش از ماسه های ترخیص تا به ملک بعد از مدی هر این وقت انار بدهد به عدد وخامت فر های در آستین _ دانه شمار بزن به دیواری _ بخوابانم آهای ملک حشرات آبی دم دراز داری به شر پا کنی از به هم ریخت وضع ظاهری در تقاطع آرنج ها روی تاریکی...
-
دم از باله ی دست خوابی
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1385 09:37
از احکام تخلیه قابل احترام به لا و لا تکان غیر از این نباشد عقد بست تا نسل سیدش را زیاد به بیند می شاشد کجای رفت ایست داده به کشی دن گردن هر چه تند پنجره کرده تاریک باد می زند حتالموت از شرقی جهنم به روابط خطی در شتاب ریل ها ی کرده داغ رد شو در بسته گی باز قرمز نیستی وضعیت کرده تمام بسیط رنج هر چه گوس فند باشد آرام...
-
به لندنی دور تر تر
دوشنبه 5 تیرماه سال 1385 13:45
در جای کدام رفتن ایست آده ام و تماشا نیستی رو به روی لندنی چند آفتاب ندیده گذر آمد میلی بلند به تنگی دره ها نمی شوی مییییییییییییسسسسس یو تا نرفته ریل های بلندی بسته به سینه قفس جهانی را تن کنی من در آورد دیدن تو واجب شد با شعاع آخر دایر از قورت باغه ای سبز چشم گوش کر برای ماده خارج از انته ها تو به خشک در بخش آخر تر...
-
تاب از من چه می ستانی ای دوست
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 00:13
تابستان از دل من می آید عقد کند از هفت تا دورِ زمین آنطرف تر لِپتون عصرانه خوبی است وسط هفت سنگای دلِ ما کسی خیال کرد شب چیزی بِشود که نَشود ظهر عرقِ لای انگشتانت موضوع شود مثلا چشمها آبی که نبود خواستم و شد از لجِ سه شنبه ای که بیاید به روسری ام جایش می دهم فردا جمعه آفتاب خوبی دارد جای گنده ی یک عکس اینجا نشد مثل...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 خردادماه سال 1385 09:23
-
منی نماند همه تو داد
دوشنبه 1 خردادماه سال 1385 11:43
کیسه به خواب نمی رود صبح نکن از گردن گیری پر تناوب باکره می آویزد برای تا مدتی در دید تو بسته دارد دور تر از گم گار شدن برا نوشت کردن خیلی خوبم با درد آمد آنکه همه چیز بگذرد به حال خود ببرد لندنی دور تر چند تاست به والم به جهنم دور از جان شما سرد است زمین و آسمان در میانه سنگ پر آورد به میل سلیمون نبی مورد علاقه سر...
-
نشسته ی منو در شانه بو در دادنی
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:46
نشست مستقل شاعران ایران اردی بهشت 85 هم زمان با برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب و مطبوعات تهران از خوانش شعر شروع داد دیدن ها و اسم ها ی که با شنیدن شکل می شد در قبلن از رفتن چیز های که ذهن به تصویر داشت دست نگرفت آدم های چسپنده و وا گرفته قایم و رو از فاصله نوک زدن ها جمع بندی خوبی برای جمع کردن تصور ها و شکل داد و...
-
دوری در ته ران دست بکش
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 14:52
در ازدحام بی وجودی دست هایت چه راهی افتاد یواش در نوشت آمد هزینه تن آورد به وجه تصویری خوبی در برگشتی است تو بخورم بیاد بالا تر از دست رسی پنج ساعت تمیز دوران سنگ اندازی رد کند بو از یقه چار سوی دور رنجی است شانه بی نهایت بلند به سوت کشیییییییییییییییییییی
-
امان ...
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 10:08
داشت کرد از قبول سنگ ها دور مرنجانم گل آویز از گوشه یقه با چاک بوتر شد به طول و عرض رسانیدن تب پشت شبی در سر سوهای سر سام آور به دورانم چرخان از رخ ماه گردان دارد ارتفاع کم کند به تر شد شبی بسیط به پای هر درختی بشینی مثانه پر شاش شانس گراش بدهد بالای شکل زمینی نارنج به وال تا معشرتی کنیم کنترل شده با کنش های اصیل در...
-
از کجایم بر شدی درد کنی بر آمدنی در آ با کلی دددد در انتها
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1385 22:15
همه چیز خوب است که با درد می آورمت بیرون از پا
-
در هیئت نامه ای احتمالی گزارش آمد ماه ...
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 12:46
زیر سر آسمان بلند شده کوچک ریز سرد از تارکی به هنوزش بیست درجه افق ماه بود دید نشده بازو به شکل دادن نشان اسد بکشد غرب زلزله از سمت تخت زمین زد و مرکز حکومت را نقطه دست گرفتن بازو ماهیچه ای قرار داد از سر شوق میان آن و هر چه در میانه آن دو است پاها کورند همه مات از چشم آمده به مچ گیری گم گار شدن در فرصت میخی میدان وسط...
-
پناه بر گاهی که چشم می بندی به دو باره باز
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1385 02:01
با اشاره دست به سمت نگاه کن می چرخم من در پنجره کلاه زردش را می بینم و نازکی رنگ رفته ی ماه داشت پشت آفتاب بیاد - دیدم - بعضی چیزا رو خوب می بی نی - ها - چه دورند - نزدیک میشن - ماه دیگه - داره صبح میشه - دیگه چیزیش نمونده لعنت بسیار بر بندر عباسی که مرکز دور شد ماست - دور میشیم - زمین گیج از بی دوتایی - اگه یادش بره...
-
از برف پناه بر گاهی که چشم می بندی
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1385 00:07
با سر انگشتان تا پوسته پوسته به ما می آید پرتقال شب و سیب های صبح از سینه تو زده ام بیرون سبز مو با اختلاف بسیار در روز و شب چشم ها چنان نیستم محسوس که تو گرمی در برف ریزش
-
دینگ اکنت دینگو اکنت
شنبه 27 اسفندماه سال 1384 22:26
پس داری مریض میشی با استعدادی که داشتم ها دارد من بفرستد به دور شد از خودش تعلل ایجاد شده به وخامت دور بردی که دارد است رسیدی تماس به گیر باشد به سمت رفتن رفتم دست تکان می دهد و شکل تماس با دست به صورت می آورد که به گیر اوکی دادم اتومبیل کنده شد و چیزی از دو طرف تماس های مکرر پوسته پوسته در افتاد
-
هو هو هو سوفریندو دل آمون
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1384 09:21
یوسوف چاه یوسوف چاه زن عزیزی باشم پا به بند هم هم همو رو به خور از ریزش گوشه دهانت تا در پوسته شده سر انگشتانت بر حوتی سفید سوار بکش از باله هایم دست در پهنه ی سرخ آلو گلم تا آرنج به رنجانم و نرو از جانم از بادهای میانی امیالم صبح داده رو به راه احتمال ترنج خوری
-
تا دوازده تا مارچ ترک لندنی را می چرخ خوردن دارد
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1384 01:01
نطفه ی ترا نه خورده مطلوب سر انجمادم به توضیح اینکه در تعداد زیادی تو حالت عمومی ام مرده ی تو سودانی ها درازی و سیاه چیز طالب ساق سفید سبز با مخلفات اجزای اشاره زاه یافت به بافت سنگ چینی بر باد تیری بارم به روی ریش شیخ دسته بلند تا انحنای کمر بهر تو اندرهنهی دشتی با گو زن شیر خوار در دامنه ها به کنارم گیر پر شیب بی...
-
چند تا دوری که رسیدنی می آیی با آ ی که کلاه تا شو داره
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1384 06:07
لندن چند تا دوره ؟
-
وال و تاینی که به لندن وصلمان می دهد ...
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 22:02
در برداشت کردن تو پلاسم با همه گیری در سایه شد آتش به قدم تو می شوم در دور دستی فلات فراگیر از حوصله ای منی پرتاب آهسته با بسته تر تو نمی شود طناب در دست داشتن چفتم گیر به هیئت کوه در آمدنم ریز ریز در چشم تو دیوار سر خودی باشم انباشته از ناچار با چار باری گذر سختی توام متوالی به قرقره برای تو گار گذاشته ترم در بر...
-
چن تا کلام از بداهه امد تا برم
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1384 10:49
پر از مو می گیرد بازو خوشش با رو در روی عمانم به تمام پرت شده گی به گوشم خورده ای جار از آخر تماس ترا دوست داشته ترم تا من نه تام یکی اش تو مرو جانم از عبور سر تاسری سلول ها فقط گلبولم به درز شد به لای یقه ات بو از پشت شب و چادر با کلی بار بی بند از سطح بالای بندر به خوابانم
-
پای چپتم
شنبه 8 بهمنماه سال 1384 08:33
به پا دره ام تو کوهی خنک برف داری
-
اعلامم به دار
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 23:47
هر چه پیش آمد دستی کارد می گیرد ریز با تماس گلبولی نوعی آمیزش به خوش آینده می خورم با شکل خروجی محلول اجرای یات اعجاب پرانگیزم از منگنزو سولفات رها از هر چه سنگ به اندازه برداشته تا رفته روی هم بپریده از اسقف به شکل ریخته تک آملی حجیم رابطه ی خونی به موقعیت آمدنم را متشکل از بسته گی خوردن دل از خرابی جهنم اعلامم می...
-
شدنی
پنجشنبه 22 دیماه سال 1384 23:07
برای دید کردن قدم های باریک اندام می ری زم روی کاشی کی ها براده ام روبایش آهنی آدم با شو با داشتنی ریزَ کی یا الک شدنی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 دیماه سال 1384 17:03
من تشرم به هفت توک الیه با خودی ام به ولع به خونی افتاده از اسم شدن به در حوالی بابل دردش گرفت از هفت ماهه ای لزج با جفت زیر پیکره ی خدای به ترکیب عاج شکلی آورد پشت داده به بندر خالی از نشیمن گاه های وارداتی
-
یک تا بداهه به سل للا به
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 23:57
هر چه که به خاد و خار در آور کند به داشت کردن و همه ام را بلند اندازد به نزد با کی هستی من شکل در دهد ور به گیر به بالا پوش وبا نوش تنگی سلسله کشی دنی دن دنی به باور داری هر مجابی جا به جایی جوانی است جان با کندی دن به سل لللابه عالی تم تالم ته تتال تلی تن ترازو وزینی می خواد به باسکول انداخت تنی چند از جویدم جوی دنی...
-
بالا الاغه
سهشنبه 29 آذرماه سال 1384 23:25
بالا الاغه به من تشر آمد از اسمی که از بس شد
-
خارجی ام ارباب
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 02:17
خالی از اجزای داشتنی بساط میل قهوه چی ها را بنازم نه زاده نژادی باختری در وضعیت جسمی ذهن جای بویش باشد سر پارچ به دراز شد میز پشت بخاری به نظر از برادری نباشد چاک دو راه دارد به باز گذاشتن تن در مسافت کیلوها متر یازده با وساطت گرایش تصور تند حرکتی زن در انداز شد شلوار نیمه پا از پایین بالا نداده در وسط چین موها خارجی...
-
هفت از پا در کرده
جمعه 27 آبانماه سال 1384 00:51
تا رفت به جنگ برگشت بخورد بچه هایی بزایم سه سر خبرت نشود هم برنگردد سرت دست کنم در گردن مرد بلند یونانی با چشم ریز جلبکی پر از هیز ترش در پوست گردو دلم دیدن عوج پسر عناق داشت دراز به سه هزار و سی و سی و سی و سه گز دست در انار با سه هزاری سال لای دهان پاره ای گوشت از شکافته ی گوش ناقه ای چه قدر لا لا در آورده باشم از...
-
حالا چی تم
سهشنبه 17 آبانماه سال 1384 02:54
تنور بز خاله شکم بین مجاهدی است خلق شده از دیوار های بلند نه برای ترشح ماده بو به هر چه خوشی در اغفال ملائکه شکل زنگی درخت برده در خلوت پای مردی به گودی زن می افت دارد با دینی درس خواندن پر از تخمه دان لرز وهودو بیرون شد از راه به راه یقه به تو بسته راست بگیرد هفت سری جهندم به کار نمی افتد از خیلی نره گی دارد تباه به...
-
هیچی تم
دوشنبه 16 آبانماه سال 1384 01:01
که چی تم
-
نوش به در جان نیش
شنبه 7 آبانماه سال 1384 15:40
کلمه به کلمه که نیست پیر کنم مو از حواس را به پرت انم به دور وقتی های که می دهد بی رون شرف بسته به بادبانی از بارباباپاهای مضاعف از وهم رو به آب شدن به در خواست گاز کوسه ای بی قرار از قبل نقش در بسته های جلبک غرق با چه نمی شوم به ده روز های دیگر من از تشر می آیم به خورانی