با بدونی عنوان

دست های لندن ام باز اند که باد نمی برد امی در تند کرده شده

همی امارت بنای سه بار تا ماندنم می زند    می زن اد در گوش کرام چنگ در موی نه سیاه ام    

مال کتک ام         در دهان باز فرو داده         

شیار دره ها یک راه اند با هزار جور خم ابروی گشاد گشاد

چاک و لاک ام به لای تیغ و خار خارکی ها

گودی ها

فرو تو می برد

به رند

جای که رنده شده ها می رانند در اندازه ی برش یقه

حرف می جهد از دیوار     جهت قبله نیست در نمای بیرونی شکم

قد بلند تو بلند روی تو پا بلند

شعاع خیابان پیدا می شود در وسط آفتاب    

دماغ زندگی می دهد در حجله ی سوم کس

به خند     در ابر حرکتی نیمه باهار    

جریان ها از راه پشت بام هم به ساختمان های دور می رسد     

با منبع آب های خاموش .

سه روز باد از سر دماغ

باهار با رنجش بوی ته ریش ها

شایسته ی برگرد ام می کند

برگرد پای نه شسته ی درد من است که کافر می شود به بلند

به امن

چشم های فاسله !     گوش کن باد است

رها آورده بود ام       

سر از آویزان

رنج برف است که می زند در نشان

تا اندوه زرد به شاشد در دانه های سفید    و

بلند ام نمی براند در مقام خاک

راه است کور

صدا کن

باد کن

کمین شو

واژه ی دیگر ام کمر کوه تو است به زبان تیغ

بوی چانه و دهان را همی گَردَم      تا دایره باز کند از مو

با ذات نه شسته ام

چه سرها که به گشته ام به گران

حاشا