کن شده ی طوفانی

گفته شد طوفان در می آید و از سطح آفتاب خوردن روی دهان ماهی ها
که می گازند
و از بی بادی متصاعدم      همه چیز بالای پایین و بالا می گیرد
و درجای مانده شدن 
به کف پا می خورد که رسیدی از بس رحم ات شد
تو حالا ماهی چه ای که دم چند
پرزده ای    برای بار به بار دوو  ووم تخم گذاری     

احساس تخلیه دست گرفته    فرار دارم       ترا به شکم برگرداند    
از راهی برتر از
قبلن

هرر رری تا

هنوز به اشترایم طناب سرخ از لب کشی دی که به فهم کنی بی بوته تر از تر هوای بو گرفته یک عصر دارم بگم ادامه در نیامد بی دنباله داری شد که به خون کش داد از راستی کشاله 
هراسم    حریصی دگی      تموم بده از دو سری شد حلق و تنگ   هه نا !