از برای آرسو روز به روز امی می به شود

 

 23 تا جمهوری بسته ام تک نفره

بی انجام  ریزنده ی درد

تجمع ابر است بر سر بندر

هی چی با همه چی من هم رهی نمی دهد

توی آرام نشسته ی من و سنگ        پر نمی شود پرنده   

باد بر ابر می خورد .

 

 

24 هم این که 

 رخت های خاب نه دیده مست اند

در ماهی یت جاذبه و تبادل دو تنی بخار کرده  

واقعیت کرده ای دارم با پوست کنده شده

در بازی ورق و عرق آورده

جز آن که به دیگری به گویی شب ام را نگه دار

تماس خاه با انگیزه ی سکوی ترانزیتی

هی جده هزار تایر از رد شدن ام سیر مسیر نمی شود .

 

 

پشت بلند شب بلند شدن دارد

شروع دیگر زمین بسته کرده

باد زده     توی لباس های گشاد مرد    

دو تا از خاب ها را کم می کند

و راه می برد

به سمت سالن گرفته ام

عصر از دارد می شود گذشته است    دم نمی زنی به اس ام اسی .

 

 

زمین هر عصر در شروع چشم ام می ترکاند

به دیوار شرقی توالت چیز های از این دست   

بالا تر گفته ام

نشسته من نگاه می کند

به مخاطره در یکی وقتی نیفتد سنگ سفید .

 

 

بلند از بلند به لای زمین دست می برم     تو در بی آد

بی نشسته گی     شکم های بالا می دهم را بالا می آورم

روی کند میخ ها

نگه کن

ظالم مکار    مک آخر را     با کنده شده ها برد و رید پشت خور .