اراضی کم درخت

کو   تا دور بزند آفتابی به نشان دادن دم گنده موشی ترسیده

در اراضی کم درختِ پر سبز

خواب کردم   تو جنگ کردی          همه جا سفید کرد

تنه ای   در بشود به جدایی پل    تاب بیاورد از روی دو فاض

بیشتر بکش

دعوت نخی را از پهلو

نمی رود از روی هر چه سنگ بگوید     بس تا گم کرده دویدم   

ریخت برفی گلوله   پر همه شان    از فشار فوقانی اجتماع

به دار دست

خیس کرده ام به رو هِشتِ پگاه

به نزدیکی سه باری 

اسب آمد   با ران آمد

ران  با سر به شام رفته جلوتر

ترا  من   جبیلی

بیفت  دور همین دور

کوب کوب آی!

دود دارد 

لب های پر از سه زارینی    به حرف     بیاورد سر سرخی بیرون