جدا تن که از جدا جهتی کن اد بالا انگیز

- تابستان از دو نقته ی گیلاس چشمی اش     دار ام نمی رسی ام

هر چند تا  تاب از دور    دست رفته می برد دور تا سکنای کمان جو              پنجه می کنی                که           

کوه ها گشاد آمدند        هشتا  هفتا        چمن دار در پهنه ی پرته

باد باداک ها ابر کن اند درا هم   من را هم تو منگ و پر رنگ در شکست لب های

تو در تو هزار جور حرمان      ماه غباری نیمه کج تاب -            

سر از رو ریخته به ما کن اد

 

28- دایره ی خمر تو از حلقه ها می در گذرد

در تخت ها مرتب که باد می زند

و اصول پا شده ی شکل گردشی در دیواره ها تو آفتاب می اندازد

با گونه ای

عصر سوار بر عابر چرخ است در سر

به تکان و ما توان

دریده ی شب از چراغ های وسط راه می رسد    در رکاب

نمی شنوم جز باد بو تو

با جهت ما سوا به ما دو راه داشته باش     گرد

دوست ات تو داشته باش

با تلخ زرد رنگی روسری می سَرَد

می دَرَد از دو بازوی تو تنگ

به گستر

فراخی به فراخ نمی رسد وادی تشک      

تیغ در کش

سر و رو ریخته کند

فکر به ما کند -

 

از مج موعه ی دوم که در زودی برس اد با نامیه 

 

قِ یِ اَ دار و رار نه این بود هر چه بی نم تو بی نم

 

دیر خانشی از نیما

نیما خانش متن ام

 نگاه مرور گر به هر چه که به گذشته می رساند یک رساننده ی است برای کار انداختن به روشنی – یک تاریکی نسبت به چهره های خوب نه خانده شده باز می کند که ترجیح می شود به بند بستن و رها کردن در بعد – جلسه در چون و چرایی ها و همه حرفی شدن ها را کنار که بریزی فقت خانش اش ماند –

 

حاشیه چه می شود

  

حاشیه ها همیشه در خاهان اند که به متن به زن اند وارد شوند به جزء ی در بیایند- پیکر به بند اند – یا که پاره از زیت خود را بی اندازند در تنه ی متن که من ام این گوشه – حاشیه در وقتی مهم و کار آمد می شود یعنی پیکره مند در می آید که متن را از متن گرفته جلو خود اش را بندازد و بعد به خود اش بزند- که در قابلی یت به گیر اد  – سمت دادن - بار را گرفتن –

در نیما خانش همه ی حاشیه ها که گفته و حرف درآمد به بی خودی سمت رفت و برگشتی نه کرد – می تونست درموردی مسل تعداد روزها – شکل غلت خانی ها – چرا نیما-  جلسه گردانی ها - کلی حرف در آورد - 

و این که در بعد از مدتی همیشه ما از بین می رود – کناره زدن – هل انداختن ها رو می شود و شکل مانده گند به خود می گیرد و حال به هم زن می شود – همه چی همیشه در کنار هم در زد است که شکل پیدا می دهد – همه می توانند حازری متن باشند در هر شکل که در کارند  – نمی دونم چه قدر حاشیه گرد گرفت –

farah  به سختی در آوردن فرح  

موسا خاند و گفت mosa

armat    shahr jo

آرمات چیز های رو باز و بسته کرد - شهر جو یدالله است دیگر   

amade gan آمدن ها و شنیده کردن ها

برق که از جلسه به پرادbarq ke miravad

   jalase gardan   khab jalaseh

 جلسه گردان که در اندازه خودی اش موفق و شروع داد خوبی گرفته - و خاب که در جا می زد -