صدای نقد

 

حضور می طلبد بودن را در شکل نقش و ایجاد در
در تقابل رو در رو که وجود را به احساس می اندازد در اندازه ای بزرگ حاظر
و همان کلمه ی زبان است باشیم به در دایره

naqd

   

سی صد درجه ی چسپ

تشخیس تو در من حنجره است مباح چند جور وا ترس

به دقت در لا شد

باد ام به زن در نازکای تیری بلند

سدای شاش است بلند

از سر موی تو سیا

اگرد ام من اگر گردام از در دایره بر خلاس

لب های تو ام واگشته

صاف کرده شو     

پایین به دو

تنگ خوب است که به فشار بی افتد

به درجه ی چسپ

ماه دی دیده ی من

و ... حضور می بند ام    به وقع    به شده ها    تا چشم چشم می گرد اد حواس می گیرد گرد و چرخان

ماه با موهای بلند از پشت  و کچلی جلو چشمی دارد که کم قهوه ای نیست        ملیح می خندد و گم رنگ است در چار چوب دیر و پری  باران شده روز

تا

لنگر به من زد

از عسه بانیت برای تنگ پسری می غلتد نه آهسته     در ام تند به گیری لاشه از مجال شب به ترف تر

روی بوی انسانی گوزن

ایستاده ای      تکی تنهایی      سر خم در خابی ده ی تن به حالت شکاف

در صاف او     می ترکد لب ام لبا لب اش     بغل های تو گشاد خیس

خلوت ام

در همه میانه یک صدا به کف آ

خلال همه چی که به پی چد لا چی

لا چی ترز است نگه داشته به شرت پیچ که تشخیس خورنده من است