-
تاب ستانی روز های که روز می کنند
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 21:23
۳ تا ۴ ساعت مانده به تابستان و هنوز تب دارم از داغی زمین . خاب می بی نم شب است شرف است و دو ترفی دهان باز تابستان از دل من می آید ابر کند از هفت تا دور زمین آن طرف تر لپتون عصرانه خوبی است وست هفت سنگای دل ما کسی خیال می کرد شب چیزی به شود که نه شود ظهر عرق لای انگشتان ات مو ضوع شود مسلن توی همین مسلن چند تا تاب از من...
-
همه چی روشنه مگه نه
دوشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1386 21:27
چه قدر قدر تخت خالی توالت سفید سفید ملافه نه دانسته پایه نیستی پای داری در ایستگاه نمی رساندمان در تن هایی باز از پشت بیمارستان ظهر داره به شود قفسه ها خاب اند و سوسه ته کمد منو می گرده بی روسری بریده پا روز بر می گرده به صفحه ی گوشت آلوده به دولب خیس ناک از چسپ اکی در لبه ی شب باد از هر چی به گی از دنباله تا خیابان...
-
سیاه شهری که نمی رساند صدای خنده پوز اش در رد موش ها
چهارشنبه 29 فروردینماه سال 1386 21:12
باشد چونان تن ات تنی دنی تنی تنا نی دنی من رحمت ربی جوی دنی گرفته کرده به ول نه دادن دو به هم بازو خاب دارد به رفته زمین امن می افتد در کدام فایده ی زمین صبح است با بر پاشد در هم تن چند روز دیگر است عظیم تا به آخر سر کمر تا خاب خدای بزرگتر جور جالبی باشد در جهت تعقیب گره روسری رگ سرخ ها آماده شرارت بزرگ تری پیدا شده...
-
ته چار شنبه های نه سوخته پر و هر چی دود از دهان باز می دهد
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 23:58
شایع شد در بندر عباس به می رم روی سطح نمک به وقت ظهر لوار ماسه باد و پرده ی آخر عروس چه گونه دیگر مرغی آمد نشسته بر پشته تا چند گونه دیگر مرغی بیاید به واسطه ی خم کرم بر ام گیر بنا بر برابری هل اتنا به هذا الدم بوی قبرستان خفیفی گرفت شبانه پارچه ی سفید را می کشم از کشاله های ران راهی است خونی گرا با گرایش چند نوع...
-
از برای آرسو که می بی نه پر دارن می زنند کرک ها در باد
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1385 15:11
به مرده ی اشخاصی رسیده که پوست ام را خورده بالا نمی دهد نمی دهد بی جهت بی جهت یک طرفه در گردش سیاره می ریزی خون ام بعد از وقتی دیگر موقعیت خصوصی موقعیت نیست نشسته بر من سه تا مستراح عوض کرده تا بنشینم
-
در از بی بر به گشته گی
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1385 22:57
-
فرو شده گی های خوبی برا انگشت گذاشتن هست که ضمیر بر جسته ی میخاد
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 14:15
آن قدر خاب است که به شب نمی رسد مناسب لب گیری ایستا در زیره های زمین بالای یازده فکر می رسد وا جد بلعیده شدن لندن تماس گرفته شرایط زلف تاب دار را می فهم اد و قرار دارد پایم برسد بندر جوراب های سوراخ را در آورده زیر باران روز ام می رسد بسیار باریک مترصد بیرون از بستر اندیشه شدن مدتی گذشته از فصل جفت گیری نمی دونه با...
-
نه باش
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1385 16:06
به ریخ ته یه ک ل مات که می آ ید یدی از د هان باز هر چه می ری زد زیر تر می ر ود چه می روی بر من ریزآن در خاب نمی گذارد ام همی تو
-
من واقعیت کرده ای دارم با پوست کنده شده در سه چشم در هم
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 15:26
نه باشد هم باشدی دارد دار دار می خاه م خود ام را به سوزانده باشد و عذاب از لب به گیرد جهنم باکره از تخم ریزی من زیاد ها به اورس ها به گو باد به چه شرطی نمی گیرد گوش همی سرخ ب ا افتادن از نیروی جاذبه زمین و بار قلیایی فراوان فرو به کش تخلیه یک حیوان علف با خور های اضافه در خاب است که پر از کیسه ی آب دار می ترکاند...
-
عنوان یاد داشت زیر همه متن نوشته ها از بس زیاده ...
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1385 13:41
در روز های که قصد مردنم برا روز های داشته مرده ام خاب دید صبح گرفته بی بند و بار دیالوگی دیگه نمی شه برا نیا لب ها کوفت ام شده که کفایت یک کفاره ی دور بستی است بی زنگار وقتی بیاد با کفش روز روز خوبی است در مسیر خط لباس زیر ها رسیده روز تری زبان کش پشت بارون چی خاب دید یار با باد سرو سری بسته در باژه گونی زمین با مصیبت...
-
تا نیستمی باش
شنبه 30 دیماه سال 1385 13:56
-
به اعتقاد پای در حمامی
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 14:49
از اعتقاد پایین تر پنجره شب است بی از هر چه هنگام از برابری نوکی سه شنبه ی کلاغ می رسد بی سیاهی چشم چمن پا می گیرد از روی هر چه اعصاب می گذارم زیر سرد آب دوش می رود و خاب دارد هر چه درشت به ترز دانه های ریزنده سمت سوراخ سو سک ها را کف آب می شورد پای لیز حمام رحم ام می شود مشغولیت از بعد خیابان سمت سیتی سنتر ذهن گزاف...
-
تیکه تیکه ها م در هانزا
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 22:13
بی چاره گی تو ام ملال انگیز با انگیزه ای درست از حسابی در مدار 75 درجه چرخش زمین و آرامی گیره های مضاف الیه نقش قانونی جر می زند در بعدی پیدایش به رس به چگالی روح بز و در صدی اضافه برا خاندان ال و بل لندن هنوز دور است با پرواز بعدی در من مرد و با مرده اش خابی دم و دم نیاورد در بستری خاموش بار دار شده به تعداد شکم های...
-
و هو تا رسید کراچی بندر و کو تا برسد بندرعباس
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1385 19:04
بیست و چار ساعت هفت تا هفت شام از لاهور تا کراچی ریل به گوش همی خاند تن من تن من تنمی من من من من منمی هوووو فووووووو خبر سر گوشی حق سکوت عجیبی است عشق که به درد ام می دهد لو
-
در کم وقتی همین بس که هزار تای دیگر ام مرده تا یکی تو
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1385 19:18
پراکنده های من اندر جهان ما وقع باز تابی دارد تو در تو هی چی برا فرا موشی هم دستی نمی کنه کجای فکر که نیستی زنینه ای ام سر به هوا و زمین گرد است با هشت تا فوت ارتفاع از دهان کلاغ از هوا به گیر هر چه نفس هایت در نهایت می کشد درد در حوالی کوه ها و ابر پری شانم شایسته ی لب هایت در پناه برف ها چه قدر بالا آمده باشم هیچ ات...
-
همه چیز مرتب است و بد است
شنبه 20 آبانماه سال 1385 07:17
خوبه که می شاشی و حال گاوات خوبه از یکی از تو داره تازه دم در می آد طبق ماه های خنک مرتب آب به خور
-
کی صبح رو ساعت پنج تا خاب می بینه
جمعه 12 آبانماه سال 1385 06:43
متشکل از اسالتن فاحشه نه بی نم قصد هم نه کرده در باغ شما دراز شم با دست توی موها و اجزای پیوسته مجرد از اینکه پاسگاه را برگ بریزد خاک شود در تکلیف روزی دیگر استخانی وجه بود از کی باز دارم به زمین فکر می بندم به درازی ناف و خون مزه ی خاک مادرم در آمده جنبش کرده از ماحصل حواس پرتی یواش یواش تر یواش تر تر دارد تکان می...
-
فکر کانج حاصل تکان حامله ی سفید پوست والی است تن خور
شنبه 6 آبانماه سال 1385 00:02
درد انرژی ساکتی است ساکن نیروی که معطلی می کشد برای جا انداختن لذت و خاموشی در میان آمده میل درخاستی به عمل وارد شده شرط است در از باز نه یافت اطراف ایجاد شده محوری بسط می خاهد به گیرد بیاورد در تمام سطوح فرا آمد درونی که چه در محرک پاسخ بیاید در هر چه کار آمد تری فضای آرام یافته تنش دهان خالی از دریده گی نمی یابد
-
سی و ا تا همین جوری روز
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 15:52
مرده با مرده زیر درخت آلو با لو سر از سر کسی می کشد پتو من رفته پرت از فرصت خوش به دست حالتی فجیع باز می شود پوست از رنگ به دانه ها خ ارج به رنگی حجیم می زند در جدید تر از هر نوع حرکت قیاس نه زده
-
به پیوسته ی میلی که نمی رود دارد
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1385 13:56
در سر از پهنه گی که دار نمی شود http://solina.blogfa.com/
-
به شر از یت یتا نی دانی همی دان که نه به دانی
شنبه 15 مهرماه سال 1385 23:42
ماه از دوری چارده قرص بالا انداخته به نشان دادنی فاصله ی سر انگشت اشاره از دست راست تا دماغ یک بندر است شلوغ از فهم ایضن پناه بر چاهی که بر مبنای بالا دادن قورت شبی را از آویزان درد دارد
-
از ته این جا که رد شوی بو می آید حرام چون نه باشد هرچه به خانی
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 01:29
به هیچ جا قد نمی گیرد عقل در اندازی کند فکر به برد به شنی دن همه چیه همه چیز خوب است در داشتن تن که آرامم گیرد در خود و خواب کند در دید برج های بلندی که بسته برای دست رسی دست در به چین تن ها یی را نه باشد دور تمام به تن می کشد کلمه و می انداختنی است جانی در تن و آنه گی ام دریا ایست داده نوک کفش هایت جنوب را پایت بسته...
-
جایی روی زمین هست وا پس گرا از برای برادر تروریستم
یکشنبه 2 مهرماه سال 1385 22:07
زمین از کجای مرده ات پر از لرز تن تو هر روز به روز می شود جا به جای سر و تشت از تنت آید است در وقت های خوش سر از دیوار زدن به جن خابی ده از شکاف رها کن پوسته به خاهر مادری کلمه جا از به جایت جایی است جایم دهد جوان از جاداری جان به گیر چنان که چار چوبی چنار هیچ نه داند چکانی دنی چون تپانچه چار سو ها را چاره نمی تواند...
-
نصف عمومی ات را گذاشته ای پر از شاخ و برگ پشت قدرت ابر ها
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1385 00:52
در فقط روز خاب کرده ام چه می ترسی ادامه هم نه داشت جای یک عکس دارد روی درخت با نارنجی تن به پوشیده دور می بی ند هی چی پیدا از نای حرف آمد دوری دست سایه چشم گرفته نزدیک تر بیا باد در گوشم زیر از پای من برو آب
-
به داهه تا قبل از رفت از سر بندر
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1385 21:17
در ازدحام روز اولی ته ات را گشاد تر به گیر در باور اینکه مرده ما مرده تر از مرده شماست به تریاکی چشم ها یش خم شده تا به تای اول تا به تا نزدیکتر با پنبه ی گوشت چه قدر دراز به کشم در نعمت های زیاد قبرستان برسی ازپشت مشتی آدم نوشته کرده ای پایم را روی سنگ نکشم می کوبم تا گوشت/ بریزد/ بگیرد استخان هایت / استخان پایم باد...
-
بی پا یه و اساسی است قوس خارجی شکم درد
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1385 03:17
یک تا به اینکه زندان ات را به خرم از شهر تو که می روم کرج است در دو ساعت راه از راه حجم گیر چشم منی چون تاب بیار بر فرض از این که کلمه ی دهان منی هم باش در اولیه پردازش به این قرار مند کار داشت ام به موقعیت دو زبانه سر زیر به بری در گرمای سطح بدن دور دیده چند نفر شتر سر از حوض آورده اند در بی گدار خور خوری درارتباط با...
-
بی ساکنی ماست گفته مان در چشم مه دی که دورم نشسته -منو من خودتم
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1385 00:43
به جهنمی که نیامدی همه چیز آمد و شد تو نیامد ترافیک به نیامد به وقت کمک می دهد بردن جای نروم پرت شوم قیافه در شرط اول نیافت کمک است کلمه پایین می آید زیر به زیر هم ( در این جا نوشته در باریکه صفحه مجله افتاده ) در تنگی حاشیه بسط خوبی دارد در دایره ی بی گفت مان فرض بر می دارم در جور نیامد همه چیز در جای صندلی کار است...
-
یعنی چی خاب در یک سانت و نیمی سور خورشیدی
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1385 00:00
به پی غم بری پیری که برسی پیدا می دهد زمینی سر از پر از علف تا رویشی به گیرد فوت نمی رسد دست به دست رسی ات هفته ها ترا نه خابی دن عصر است مثل تعطیل شد و فراهم آمد زمینی برای خاب تر زمان از حالت دست های تو پی داست به گم شدن راه بردی است همه اش آست زمن این گرد است حالتی نه زار باد به برد شکم و تمام سر زمین هایم را تنت...
-
بازو در پس از دندان ارتفاع تو یاد آوری دارد سه تا
جمعه 13 مردادماه سال 1385 17:14
بیشتر دقت کن مرد ام خانه نیست بچه با بچه در حالتی ازبازی دیوارها هجوم نکن تا به شنوم در دیدن لب هایش از چه بازند درد دارم برای هر روز پسر آوردن تو بمیرد در جاری گلبولها هورمونی میل نمی دهد در فراهم آورد دختر نیستم پسر هایم که تمام شد آتش بس است چه قدر خون بدهم پسر بیاید از لایم چند چرخ خورده باشد دایره از شکل بدهد...
-
در بداهه چه خاب
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 02:11
در آمدی بر شکم بر آمده بوی ریزش از دیواره های رحم می (آیت) دهد به دو آسمانی خدای شب خاب نمی گیرد در بی بستری دهان به وسعت گرفتن جهان باز مانده جا به گیر برای تمام پدران به وقت پی گیر باش لا به از لای سگی مرده تر نباید توانست مریض افتاد در حالتی تخت خیال وقت مفرح ریزش انحرافی کیسه لخت آب در جهتی سوق می گیرد چاه از بالا...